جدول جو
جدول جو

معنی گرم گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

گرم گرفتن
کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
تصویری از گرم گرفتن
تصویر گرم گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
گرم گرفتن
(چَ کَ دَ)
گرم گرفتن بالله، بدوستی و مهربانی با کسی رفتار کردن. معاشرت کردن
لغت نامه دهخدا
گرم گرفتن
گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند
فرهنگ لغت هوشیار
گرم گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
کسی را مورد تفقد قرار دادن
تصویری از گرم گرفتن
تصویر گرم گرفتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرام گرفتن
تصویر آرام گرفتن
آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاز گرفتن
تصویر گاز گرفتن
عمل فرو بردن دندان در چیزی، دندان گرفتن، گاز زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کام گرفتن
تصویر کام گرفتن
کنایه از به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب گرفتن
تصویر ضرب گرفتن
در موسیقی نواختن ضرب، تنبک زدن، نواختن تنبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درز گرفتن
تصویر درز گرفتن
دوختن درز جامه، کنایه از کوتاه کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشن گرفتن
تصویر گشن گرفتن
بارور شدن، باردار شدن، آبستن شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرض گرفتن
تصویر قرض گرفتن
وام دادن، عاریه دادن، قرض کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو گرفتن
تصویر فرو گرفتن
احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو گرفتن
تصویر گرو گرفتن
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد گرفتن
تصویر گرد گرفتن
اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن
کنایه از محاصره کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ)
احرام. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(زَ گَ زَ / زِ رَ تَ)
مشتعل شدن
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ دی دَ)
چیزی را یا شخصی را به رهن گرفتن. چیزی را در مقابل وامی از وام گیرنده به گرو خواستن
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
تند رفتن. سریع رفتن:
برفت گرم و به دستور گفت کز پی من
تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ / رِدَ)
از چیزی گرد ستردن. پاک کردن گرد. زدودن گرد
لغت نامه دهخدا
(زَ خوَرْ / خُرْ دَ)
گردکسی یا چیزی را گرفتن. اطراف و جوانب او را گرفتن. محاصره کردن. اغتفاق. (از منتهی الارب) :
گسست و به خاک اندر آمد سرش
سواران گرفتند گرد اندرش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم گرفتن
تصویر چشم گرفتن
چشم بستن دیده بر هم نهادن، چشم پوشی کردن صرف نظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مشتعل شدن شعله کشیدن، از شدت حرارت بجان آمدن و بی تاب شدن: وای، گر گرفتم
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن گرد و غبار چیزی زدودن گرد، پوشیده شدن از گرد و غبار. گرد گرفتن کسی یا چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرو گرفتن
تصویر گرو گرفتن
چیزی یا شخصی را بعنوان رهن گرفتن رهن ستدن مقابل گرو دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرا گرفتن
تصویر پرا گرفتن
فرا گرفتن: (ردن ردنا پراگرفت) (منتهی الاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترمز گرفتن
تصویر ترمز گرفتن
ترمز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشم گرفتن
تصویر خشم گرفتن
غضبان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختم گرفتن
تصویر ختم گرفتن
ترحیم گذاشتن، مجلس تعزیت برای کسی بر پا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم رفتن
تصویر گرم رفتن
تند رفتن تیز شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرام گرفتن
تصویر آرام گرفتن
استراحت کردن، آسودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درز گرفتن
تصویر درز گرفتن
دوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گم گرفتن
تصویر گم گرفتن
گم گرفتن چیزی را. معدوم انگاشتن آن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد گرفتن
تصویر گرد گرفتن
((گَ گِ رِ تَ))
خاکروبی کردن، خاک آلود شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گر گرفتن
تصویر گر گرفتن
((گُ گِ رِ تَ))
مشتعل شدن، مجازاً، بسیار خشمگین و تحریک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
اتخاذ
فرهنگ واژه فارسی سره